.‌‌..ببخش آقــــــــا

این وبلاگ بدون تایید امام زمان (عج) هیچ گونه اعتباری ندارد...

.‌‌..ببخش آقــــــــا

این وبلاگ بدون تایید امام زمان (عج) هیچ گونه اعتباری ندارد...

آخرین مطالب
۰۲ اسفند ۹۲ ، ۰۷:۵۴

بهترین بهترین ها...

وقتی خدا را بیشتر میشناسی...

بیشتر عاشقش میشوی...

میدانی که دو فرشته همراه ما هستند...

اعمالمان را میبینند و مینویسند...

حالا بگو ببینم...میدانستی بعضی از اعمال ما از دید این فرشته ها پنهان است؟؟؟

و فقط خداست که از آنها آگاه است؟؟؟

میدانی چرا؟؟؟

که اگر روزی توبه کردی و خدا بخشید...رازی بماند برای همیشه بین خودت و او...که چه ها کرده بودی...

این حقیقت ستار العیوبی خداست...

آخ...خداجانم...شرمنده از همه ی بدیهایم...شرمنده به خاطر همه ی غفلتهایم...شرمنده...

 

پ.ن:

«‏إِلَهِی وَ سَیِّدِی فَأَسْأَلُکَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِی قَدَّرْتَهَاوَ....أَنْ تَهَبَ لِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ وَ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ کُلَّ جُرْمٍ أَجْرَمْتُهُ و....وکُلَّ سَیِّئَةٍ أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَا الْکِرَامَ الْکَاتِبِینَ الَّذِینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا یَکُونُ مِنِّی‏وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَیَّ مَعَ جَوَارِحِی وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ‏وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ‏ ...»

فرازی از دعای کمیل

ترجمه: اى خداى من و سید من از تو درخواست مى‏کنم به مقام قدر (و آن قدرت ازلى) که مقدرات عالم بدان کردى و ....که مرا ببخشى و در گذرى در همین شب و همین ساعت هر جرمى ....و هر بد کارى که فرشتگان عالم پاک را مأمور نگارش آن نموده‏اى که آن فرشتگان را به حفظ هر چه کرده‏ام موکل ساختى  و شاهد اعمالم با جوارح و اعضاى من گردانیدى و فوق آن فرشتگان تو خود مراقب من و شاهد و ناظر بر آن اعمال من که از فرشتگان هم به فضل و رحمتت پنهان داشته‏اى همه را ببخشى

پ.ن:ولی حجت خدا،امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ناظر است بر همه ی اعمالمان...همه ی همه ی اعمالمان...کمی به فکر دلش باشیم...

 

 

بیشتر بخوانید...

نظرات  (۶)


چه جمعه هاکه یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی...

خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی...

برای ما که خسته ایم ودل شکسته ایم، نه!
ولی برای عده ای چه خوب شد ، نیامدی...

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه ، غروب شد ، نیامدی...


سلاااام دوست خوبم:
حالو احوال ؟
با موضوع: زمانی که مرگ در رختخواب شهادت است ... به روز هستم ...



یـــــــــــا عـــــــــــــــلـــــــــــی...

گنجشکی بر شاخه یک درخت لانه ای داشت و زندگی می کرد .گنجشک هر روز با خدا راز ونیاز و درد دل می کرد و فرشتگان هم به این رازو نیاز هر روزه خو گرفته بودند تا اینکه بعد از مدت زمانی طوفانی رخ داد و بعد از آن ، روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت!
فرشتگان سراغش را از خدا میگرفتند و خدا هربار به فرشتگان می گفت:
من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی که دردهایش را در خود نگه میدارد.
روزی گنجشک روی شاخه ای از درختان دنیا نشست
فرشتگان چشم به لب هایش دوختند...
اما گنجشک هیچ نگفت...
و خدا لب به سخن بگشود و گفت:
با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. طوفانت آنرا از من گرفت!...
تنها داراییم همان لانه محقر بود، که آنهم...!!!
و سنگینی بغض، راه را بر کلامش بست...
سکوتی در عرش طنین انداز شد...
همه فرشتگان سر به زیر انداختند.
و خدا لب به سخن بگشود و گفت: ماری در راه لانه ات بودو تو خواب بودی،
به باد گفتم تا لانه ات را واژگون کند و تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخواستی...!!!
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود، ناگاه چیزی در درونش فروریخت و های هایِ گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...
وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَو بسا چیزى را خوش ندارید و آن براى شما بهتر است، و بسا چیزى را دوست دارید و آن براى شما بدتر است، و خدا مى‏ داند و شما نمى‏ دانید. ( بقره 216)
بنده خدا، تو همان گنجشکی، که همیشه بی‌قراری! اما خاطرت تخت که یکی هست که همیشه به یاد توست...



یا علی...
هرکس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
بیچاره کنی هر دو جهانش بخشی
بیچاره تو هر دو جهان را چه کند
به نظر من این فرازکُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ‏وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ‏ اوج عشق بازیه اونجاییه که خدا شرمندت میکنه
خیلی عاشق بنده هاشه خیلی
سربزن
۰۳ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۳۹ یا انیس القلوب
قطاری سوی “خـــــــــدا” میرفت، همه مردم سوار شدند…. به بهشت که رسیدن همه پیاده شدن… و فراموش کردن که مقصد “خدا”بود نه بهشت…!!!
یا حق....
سلام
ممنونم از حضورتون
شما هم با افتخار لینک شدین
یا حق....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی