۲۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۵۳
بابا جان...
اشک ریخت...
کلماتم از هم پاشید...
نامه را مچاله کردم...
از نو نوشتم...
امانم نمیدهد این اشک...
پـــــــــدر...جایتان خالـــــــــیست...برگردید...
۹۳/۰۲/۲۷
کلماتم از هم پاشید...
نامه را مچاله کردم...
از نو نوشتم...
امانم نمیدهد این اشک...
پـــــــــدر...جایتان خالـــــــــیست...برگردید...