پاییز دوران...
پاییز
بهانه است
...
برگ ها
از دوری شما
زرد میشوند...
من که غزل سرودن بلد نیستم
ولــــی
وصفِ دو چشمانِ شما میشود "غــــزل"
آقاتر از همه یا صاحب الزمان عج
قفل ابرها...
با دستان شما...
باز میشود...
....
دست به دعا که بلند کنی...
باران...
میبارد...
...
اَینَ السَّبَبُ المُتَّصِلُ بین الاَرضِ وَ السَّماء...
محرم...
آروم آروم...
از راه میرسه...
سلام من به محرم...
به غربت و غم مهدی...
ارباب...
کاش این چشم بگوید که چه کردم با اشک...
وقتی از دور نگاهم به ضریحت افتاد...
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
بچه دار نمیشد...
نشسته بود و به کتابی خیره شده بود و...
هی آه میکشید...
کسی پرسید...
چی شده...
چرا هی آه میکشی؟؟؟
به چی خیره شدی؟؟؟
بدون اینکه چیزی بگوید...زیارت عاشورا را نشانش داد...
قسمتی که نوشته: بابی انت و امی...
پرسید:خوب چیه مگه؟؟؟
با بغض گفت:
من بچه ندارم...که یه روز بخونه...پدر و مادرم به فدات حسین جان...
هردو...آرام...با اشک...زیر لب...
بابی انت و امی یا حســـــــــــین...
ولادت شهید عشق...مبارک...
+امام علی النقی علیه السلام : نَحنُ الکَلِماتُ الَّتی لا تَنفَدُ ، لا تُدرَکُ فَضائِلُنا
امام هادى علیه السلام : ما کلمات (خدا) هستیم که پایان نمى پذیرد و فضیلتهاى ما درک نمى شود.
"مخاطب خاص"
برای خیلی ها...خیلی معنا ها دارد...
اما برای من...
مخاطـــــــــب خاص...
یعنی...
سرورم...
مولایم...
روح و روانم...
امام زمانـم...