.‌‌..ببخش آقــــــــا

این وبلاگ بدون تایید امام زمان (عج) هیچ گونه اعتباری ندارد...

.‌‌..ببخش آقــــــــا

این وبلاگ بدون تایید امام زمان (عج) هیچ گونه اعتباری ندارد...

آخرین مطالب

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت زهرا س» ثبت شده است

۳۰ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۳۹

وقتی "آسمان" به زمین آمد...

فقط و فقط...

یک بار " آسمان "...

به زمین آمد...

آن هم مثل فردایی بود...

وقتی...

حوریه ای در کالبد انسان...

قدم به خانه ی دنیا گذاشت...


<a href='http://susawebtools.ir' title='گالری تصاویر سوسا وب تولز'><img src='http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/528.gif' title='گالری تصاویر سوسا وب تولز' alt='گالری تصاویر سوسا وب تولز' /></a>

مهدی جانم...

میلاد مادرتان مبارک...

قلب نازنینتان...

پر از شادی...

و رضایت...

<a href='http://susawebtools.ir' title='گالری تصاویر سوسا وب تولز'><img src='http://susawebtools.ir/img/gallery/linepic/224.gif' title='گالری تصاویر سوسا وب تولز' alt='گالری تصاویر سوسا وب تولز' /></a>

کوچکترین منتظر

سیلی خورده بود...

پلکش ورم کرده بود...

حالا...به گمانم...

علی (علیه السلام) را تار میدید...

علی (علیه السلام) هم او را...

از پشت پرده ی اشک...

تار میدید...


شنیدم...

علی مع الحق و الحق مع علی...

آری...

علی (علیه السلام)با زهراست (سلام الله علیها)...

و زهرا(سلام الله علیها)...با علیست (علیه السلام)...


حضرت زهرا سلام الله علیها...

فدایی حق است...

اصلا...

خود حق است...

کوچکترین منتظر
۲۴ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۳۵

حکایت دَر...

امام زین العابدین علیه السلام...

آتش که میدیدند..میگریستند...

به گمانم...حضرت زینب سلام الله علیها...

"در" که میدیدند...به یاد مادر میگریستند...


برادرجان...

چه میشد...

اگر این در...

میخ نداشت؟؟؟

کوچکترین منتظر
جسم بی جان زهرا سلام الله علیها...

زهرای جوان...مادر ۱۸ ساله...

مادر جوان هجده ساله ی پهلو شکسته...بازوی کبود...

بیائید فرزندانم...

با مادر خداحافظی کنید...

حسن علیه السلام آمد...

و نیز حسین علیه السلام...

حسنین علیهما السلام...روی جسم بی جان مادر...

با اشک و آه...

مادرم...مادر جوانم...

ناگهان دست های مادر حسنین را در آغوش کشید...

همانهایی را که پاره ی جگرش...نور چشمش...میوه ی دلش بودند...

هاتف ندا داد...

حسنین را از جسم زهرا بلند کن...

ملائکه هلاک شدند...از غصه...

کوچکترین منتظر
۲۴ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۲۵

یا زهرا سلام الله علیها...

بانویم...

بهترین لباسش را به تن کرد...

رو به قبله...آرمید...

پارچه ی سپیدی روی خودش کشید...

و فرمود:

ساعتی بعد صدایم کن...

اگر جواب ندادم...حیدرم را خبر کن...

دل توی دلم نبود...

دلم میخواست هرلحظه...صدایش بزنم...

جوابم بگوید...

ساعتی گذشت...

صدا زدم...

ای وای من...

جواب نمیدهد...

ابوالحسن را  خبر کنید...

یک امشب را آرام...بدون درد...سپری کن...بانوجانم...

اشکهایم بدرقه ی راهت...بهترین من...

کوچکترین منتظر
۲۳ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۰۰

تقدیم به امیرالمومنینم...

خبر رسید...

زهرا سلام الله علیها را دریاب...

۳۰ قدم راه بود...

۳ بار با صورت بر زمین خورد...

فقط او بود که میدانست...

فاطمه کیست...

میدانست فاطمه...فاطمه است...

آجرک الله یا صاحب الزمان...

کوچکترین منتظر
خورشید غروب کرد...

ماه خانه نشین شد...

ستاره ها یکی پس از دیگری خاموش گشت...

و تاریکی همه جا را گرفت....

این الشموس الطالعه...

این الاقمارالمنیره...

این الانجم الزاهره....

اللهم عجل لولیک الفرج...


رحمهً للعالمین صلی الله علیه و آله و سلم به سوی عرش پر کشید...

همان مهربان بی آلایش...

همان دلسوز...که نزدیک بود جانش را بدهد برای هدایت....

همان همبازی بچه ها...

همان که جانش علی (ع) بود...

همان که جگرگوشه اش فاطمه (س) بود...

همانی که مظهر پاکی اش گل خوشبوی محمدیست...

همان که دختر را ریحانه میدانست...

پر کشید و رفت...

اللهم نشکوا الیک فقد نبینا....


و فاطمه (س) دیگر لبخند نزد...

بلور اشک بود که از چشمه ی جوشان چشمهایش میجوشید...

در این خاندان مظلومیت انگار به ارث میرسد...

آقاجانم...یا رسول الله..

این همه جان عزیزتان را برای هدایت این قوم به زحمت انداختید...

چه شد آقاجانم؟؟؟

کفران نعمت....شکستن نمکدان...

حتی صبر نکردند از میانشان بروید...

هنوز نرفته بودید...هنوز چشمان حسنین (ع) نگران شما بود...که شما را ....خاک بر دهانم...هذیان گو خواندند...

وصال نزدیک است...یاس (س) به زودی بین در و دیوار پرپر میشود....

و علی (ع) میماند و ۲۵ سال استخوان در گلو و خار در چشم...

اللهم عجل لولیک الفرج...

 

کوچکترین منتظر
۱۴ آذر ۹۲ ، ۰۹:۴۴

حق پذیری...

کوچکترین منتظر