.‌‌..ببخش آقــــــــا

این وبلاگ بدون تایید امام زمان (عج) هیچ گونه اعتباری ندارد...

.‌‌..ببخش آقــــــــا

این وبلاگ بدون تایید امام زمان (عج) هیچ گونه اعتباری ندارد...

آخرین مطالب
۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۴۸

غریب عالم...

کافیست هرجا که میروی

فقط ؛یک لحظه

به یاد امام زمان (عج) بیفتی

شک ندارم

اشک امانت را میبرد

از غریبی آقا.....

کوچکترین منتظر
۰۵ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۴۹

سیب زمینی...

بی غیرت !!!!!!!!!!!

حتی شرمم می آید بخوانمت برادر.......

کلاهت را بگذار بالاتر

همان کلاهی که خیلی وقته سرت رفته

از همان وقتی که دست عروسک بزک کرده ات را گرفتی و چرخاندیش توی خیابانها

تا به همه نشانش دهی

نمیدانم چرا سیب زمینی ارزان نمیشود با وفور امثال تو در خیابانها و کوچه پس کوچه ها

حالا نمایش عروسکی ات توی خیابان به کنار

حتی وقتی میبینی بانوی محجبه ای را به خاطر اینکه به عروسکی گفته خودت را پشت ویترین نگذار

کتک میزنند

آن هم چند نفر.....به یک نفر

چرا می ایستی و نگاه میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه فقط نگاه نمیکنی

هورا هم میکشی برای عروسکهای وحشی

بیا یک بار هم که شده مرد باش

میتوانی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مثل همه ی کارهایی که به قول خودت ریسکش را میپذیری و انجامش میدهی

بیا ریسک مرد بودن را هم فقط همین یکبار بپذیر

هرچند امیدی به مردانگیت ندارم...........

کوچکترین منتظر
۰۱ شهریور ۹۲ ، ۰۷:۵۹

پرنده ی زیبای نادر...

میخواستند از پرنده ی زیبای نادری

تصویر بگیرند

تا کمی نزدیک شدند

پرکشید و رفت

...................................................

پرنده ی زیبای نادر!

خواهر محجبه ام!!!

به پرواز در آ

زمین دیگر جای ماندن نیست

 

 

کوچکترین منتظر
بریم الواطی
ایام فاطمیه بود . من در شمیران پای منبر سید می رفتم،

به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ده شب مراسم عزاداری بود،
 
منبرش که تمام شد، برگشت به من گفت که فلانی! گفتم : بله،

گفت: حالش را داری امشب برویم با همدیگر الواطی کنیم؟
من اول تعجب کردم،

گفتم: آقا شوخی تان گرفته؟ گفت : نه، امشب می خواهیم برویم الواطی،

پول منبر را گرفتیم پولدار شدیم، حالش را داری بیا تا برویم؟
 
گفتم : آقا اگر شما بروید الواطی، ما هم هستیم،

چون شما اگر الواطی هم بروید، معصیت خدا نیست، ثواب و حسنات است.

گفت: پس ماشینت را روشن کن برویم ، ماشین را روشن کردیم

نشست بغل دست ما و گفت: راست برو میدان بهارستان.

با هم آمدیم میدان بهارستان سابق، دیدم چند تا زن فاحشه گوشه و کنار میدان ایستاده بودند.
 
 یکی جوان تر بود، سید گفت : برو آن جوان تر را صدا بزن بیاد،

ما رفتیم و دیدیم دختر جوانی است اشاره کردم: بیا، خوب ماشین هم داشتیم و

فکر کرد ما هم اهل معصیت هستیم و راه افتاد آمد دم در ماشین،

همین که خواست در را باز کند و بنشیند،

سید شیشه ماشین را پایین داد و دست کرد تو جیبش و پاکت پولش را در آورد و گفت:

دخترم ! من ده شب برای مادرم زهرا علیها السلام منبر رفتم،

این پول را امشب به عنوان پول منبر و روضه به من دادند،

آدرسم را هم پشتش نوشتم، این پول را بگیر و به خانه ات برو

و تا تمام نشده از خانه بیرون نیا، پولت هم که تمام شد، آدرس و تلفنم را هم نوشته ام .

بیا من پول بهت می دهم، خرجی ات را می دهم، شوهرت می دهم،

جهیزیه برایت تهیه می کنم، تو جوانی ،

دخترم حیف است دامنت را از الان به معصیت آلوده کنی
 

هر سخن از دل بر آید، لاجرم بر دل نشیند

من دیدم که این دختر منقلب شد، یک مرتبه اشک بر صورتش نشست

و پاکت پول را گرفت: و گفت:
 

آقا به مادرتان زهرا علیها السلام دیگر گناه نمی کنم.
 
این مطلب رو از وبلاگ حدیث عاشقی برداشتم.
کوچکترین منتظر
۳۱ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۵۸

حتما بخونیدش......(پست ثابت)

سلام.تو ی پست "مژده" از همه خواستم یه سر به سایت ظهور ۳۱۳ بزنن

نمیدونم چندنفر رفتن و چیزایی که ازش صحبت کردم رو دیدن

حالا میخوام بیشتر راجع بهش بیشتر توضیح بدم

من خودم خیلی اتفاقی با این سایت آشنا شدم و بهترین اتفاق زندگیم برام رقم خورد:

ادامه مطلب رو حتما بخونید...

 

کوچکترین منتظر
۲۹ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۴۷

خرده شیشه

کمی خرده شیشه

قاطی کرده بودم

ببخش آقا...

کوچکترین منتظر
۲۷ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۴۰

قناعت...

کوچکترین منتظر
۲۷ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۲۹

خوبی...

شنیدم

تنها،خوبی می ماند

از انسان

و من مانده ام

چه کنم

با هیچی که می ماند

از من؟؟؟؟

کوچکترین منتظر
۲۶ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۳۹

قاصدک...

قاصدکی دیدم

گرفتمش کف دستانم

آهسته در گوشش گفتم

 

سلام مرا به آقایم برسان...

 

و بعد

رهایش کردم در باد

آقاجان...

سلامم رسید؟؟؟

 

 

کوچکترین منتظر
۲۴ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۴۳

عشق سوزان...

شنیده بودم

عشق،سوزان است

نمیفهمیدمش

وقتی زیر آفتاب سوزان تابستان با دهان روزه

چادر سرم بود

سوزانندگی عشق را فهمیدم

و چه شیرین است این سوختن....

 

پی نوشت:یاد ماه رمضون بخیر....

کوچکترین منتظر