پاییز دوران...
پاییز
بهانه است
...
برگ ها
از دوری شما
زرد میشوند...
من که غزل سرودن بلد نیستم
ولــــی
وصفِ دو چشمانِ شما میشود "غــــزل"
آقاتر از همه یا صاحب الزمان عج
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
صبح جمعه بود...
بیدار شد...
زودتر از همه...
خانه را آب و جارو کرد...
زودتر از همه...
نان تازه خرید...
زودتر از همه...
چای تازه،دم کرد...
زودتر از همه...
پنجره را باز کرد...
نگاهش را به انتهای کوچه دوخت...
و منتظر نشست...
زودتر از همه...
بخار سماور...توی صورتش میخورد...
یکهو...یادش آمد...
که...دیروز...دلش را شکسته بود...
پس...امروز هم نمی آید...
از جا بلند شد...
پنجره را بست...
و تسبیحش را به دست گرفت...
استغفرالله ربی و اتوب الیه...
بخار سماور...
شیشه ی پنجره را مات کرده بود...
"تو خود حجاب خودی...حافظ از میان برخیز..."
سماور را خاموش کرد...
و یک تسبیح دیگر گفت:
مولا...حلالم کن...
هفته دیگری در پیش است...
دلش را نشکنیم...
شاید بیاید...زودتر از همه...
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
چراغانی که میدیدم...گریه ام میگرفت...
شربت و شیرینی که میخوردم...گریه ام میگرفت...
صلوات که میفرستادم...گریه ام میگرفت...
از سر شادی که میخندیدم...گریه ام میگرفت...
مولودی که میشنیدم...گریه ام میگرفت...
میشنیدم "برای امام زمان..." گریه ام میگرفت...
اشکال از چشم های من بود...یا...
گرد و غبار نبودنتان به چشمم رفت...
..................................................
آقــــــــــای من...دلیل گریه های من...
دریافت کلیپ زیبای مهدی میاد...
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
جلوی آیینه ایستاده بود...
و...
موهای سپیدش را میشمرد...
آهی کشید و زیر لب گفت:
آقا...نیامدی...دارم پیر میشوم...
بیا تا جوانم...
میلاد گل سرسبد حضرت سیدالشهداء...حضرت علی اکبر علیه السلام ...فرخنده و مبارک...
تقدیم به مولایی که این همه سال از ولادتش میگذرد و وقتی قدم به روی چشممان میگذارد...
هنوز جوان است...
به یک سو...
رو کرده اند...
آقا...
نکند از کنار خانه مان رد شده ای؟؟؟
.............
کاش خدا تحریمش را بشکند...
امام زمانمان زودتر بیاید...