پاییز دوران...
پاییز
بهانه است
...
برگ ها
از دوری شما
زرد میشوند...
من که غزل سرودن بلد نیستم
ولــــی
وصفِ دو چشمانِ شما میشود "غــــزل"
آقاتر از همه یا صاحب الزمان عج
قفل ابرها...
با دستان شما...
باز میشود...
....
دست به دعا که بلند کنی...
باران...
میبارد...
...
اَینَ السَّبَبُ المُتَّصِلُ بین الاَرضِ وَ السَّماء...
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
گاهی بعضی سالهای عمرت انگار باید بگذرند...
تا خیلی چیزها دستگیرت شود...
اصلا بعضی سالها کلی تجربه دارند برایت...
و دیگر نگران نمیشوی از بالارفتن سنت...
خدا را شکر میکنی...که بعضی سالها گذشت...
خدا را سجده میکنی...که بعضی سالها...بر تو گذشت...
بعضی سالها که گرچه یک سال بود ولی چندین سال بزرگترت کرد...
خدا را سپاس بابت همه آن سالها...
+ و تو همچنان آرزوی منی..." مهــــــــــدی جان "...
+ امام علی النقی علیه السلام : افسوس کوتاهی کارهای گذشته را با تلاش در آینده جبران کنید.
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
هر جـــــــای این دنیا که جایم خالـــــــی باشد...
باشد...
خیالی نیست...
فقط...
گوشه ای از قلبتان...آقـــــــــا...
گوشه ای...
برای این به فقط نام منتظری که گاه گاهــــی دلش پر میزند برای لبخندتان...
فقط...جایم در قلـــــــب شما...خالی نباشد...
همین...
+ هرجای دنیایی دلم اونجاست...
+ ولا تخلنی من تلک المواقف الکریمه و المشاهد الشریفه...
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
توی این وب گردی ها...
که گاهی میروم...و برمیگردم...
بی هیچ صدایی...
به قولی "چراغ خاموش"...
دلخوشم به اینکه فکر کنم...
شما...هم...گاهی...می آیید...بی صدا...خاموش...
دلخوشم به حتی "یک نگاهتان"...
آقا...این روزها...تمام دغدغه ام...یک نگاه شماست...
همین به اصطلاح منتظری که چشمانش گاهی روی بعضی کلمات "ایست" میکند...
و اشک میچکاند...
خوب میدانید کدام کلمات...
که کافیست مرا تا "دق" کنم...
زنده باشم و هم زمان "دق مرده"...
+تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد...
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد...
+حافظ چه خوب سرود...
ای خـرّم از فـروغ رخــت لالـه زارعـمر بـازآ ، که ریخت بی گل رویت ، بهار عمر
از دیده گر سرشک چـو باران چـکد ، رواست کـاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
این یک دو دم که مهلت دیدار مـمکن است دریاب کار ما ، که نه پیداست کار عمر
تـا کـی مـی صبوح و شکر خواب بـامداد؟ بـیدار گرد هان! که گذشت اختیار عمر
دی در گـذار بُـود و نـظر سُـوی مـا نکرد بـی چاره دل ، که هیچ ندید از گذار عمر
در هـر طرف ز خیل حوادث کمین گهی ست زان رو عـنان گسسته دواند سوار عمر
بی عمر زنده ام من و این بس عجب مدار روز فـراق را کـه نـهد در شمار عمر؟
حـافـظ سخن بگوی که بر صفحه ی جهان ایـن نقـش ماند از قلمت یادگار عمر
+چند روزی بود...که این پست...ثبت موقت شده بود...
و حالا به این می اندیشم...که چه ناسپاس بودم...و گمانم این بود که مولایم نگاهم نمیکنند...
یادم رفته بود...چه مهربانانه نگاهم کردند...
قدر نگاه امام زمانمان را بدانیم...
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
صبح جمعه بود...
بیدار شد...
زودتر از همه...
خانه را آب و جارو کرد...
زودتر از همه...
نان تازه خرید...
زودتر از همه...
چای تازه،دم کرد...
زودتر از همه...
پنجره را باز کرد...
نگاهش را به انتهای کوچه دوخت...
و منتظر نشست...
زودتر از همه...
بخار سماور...توی صورتش میخورد...
یکهو...یادش آمد...
که...دیروز...دلش را شکسته بود...
پس...امروز هم نمی آید...
از جا بلند شد...
پنجره را بست...
و تسبیحش را به دست گرفت...
استغفرالله ربی و اتوب الیه...
بخار سماور...
شیشه ی پنجره را مات کرده بود...
"تو خود حجاب خودی...حافظ از میان برخیز..."
سماور را خاموش کرد...
و یک تسبیح دیگر گفت:
مولا...حلالم کن...
هفته دیگری در پیش است...
دلش را نشکنیم...
شاید بیاید...زودتر از همه...
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
چراغانی که میدیدم...گریه ام میگرفت...
شربت و شیرینی که میخوردم...گریه ام میگرفت...
صلوات که میفرستادم...گریه ام میگرفت...
از سر شادی که میخندیدم...گریه ام میگرفت...
مولودی که میشنیدم...گریه ام میگرفت...
میشنیدم "برای امام زمان..." گریه ام میگرفت...
اشکال از چشم های من بود...یا...
گرد و غبار نبودنتان به چشمم رفت...
..................................................
آقــــــــــای من...دلیل گریه های من...
دریافت کلیپ زیبای مهدی میاد...
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
اِرباً اِربا...
که روضه خوانها میگویند...
فقط پیکر علی اکبر علیه السلام نیست...
قلب "عزیز زهرا" هم هست...
به فدای دل شرحه شرحه ات مولا...
+ تو سینه ی صد چاک ز ما خواستی و ما...
حتی ز فراق تو گریبان ندریدیم...
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
سلام دوستان...
منتظران...
عیدتون مبارک...
پر از شادی...
خیر و برکت...
اول از همه یه هدیه به آقا...
این هدیه سال پیش...
شهریور ماه...
تو "ببخش آقا..."
ساخته شد...
به کمک سه نفر از دوستان...
آقاجانم...
ناقابل است...
پیشکش به محضرتان...
تو شمعی و پروانه من،آقای من آقای من
لیلایی و دیوانه من،آقای من آقای من
آواره کویت شدم،مدهوش گیسویت شدم
در راه تو بیخانه من،آقای من آقای من
من بی سر و سامان تو ، سرگشته و حیران تو
دست من و دامان تو،آقای من آقای من
شعرا:
یه منتظر کوچیک
هدیه ناقابلی بود...
ولی پر از عشق و محبت...
هرکس دیگه هم اگر بیتی داره...
بگه تا در ادامه ش بنویسیم...
و تو یه مناسبت دیگه تقدیم آقا کنیم...
این شعر هم...
بنا به درخواست یه بزرگواری...
که البته خیلی وقت پیش از من حقیر خواسته بودن...
ولی چون دوست داشتم قرین با یه مناسبت باشه...
حالا گذاشتمش...
هرچند که در پیش تو خاریم بیا
ما عاشق چشمان خماریم بیا
از مدرک تحصیلی ما میپرسی
ما فوق لیسانس عشق داریم بیا........
ساقـــــــــــی
و این یک هدیه...
به شما عزیزان منتظر...
خیلی ساده و زیبا کم کاریمان را به رخمان میکشد...
وقتی چشماتون بارونی شد...
ما رو هم دعا کنید...
همه جا چراغانی شده...
جشن برپاست...
ولـــــــــــی...
این جشن ها...
برای من آقــــــــــــا نمیشود...
علامه امینی صاحب کتاب شریف الغدیر نقل می کنند که گفته است :
هر کس بعد از صلوات بگوید (( و عجل فرجهم )) من او را در ثواب نوشتن کتاب الغدیر
شریک می کنم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
ریش سپید انتظار بود...
در حال احتضار...
جان نمیداد...
جوانی گفت...
به گمانم منتظر کسیست...
همه ی چشم ها به اشک نشست...
جوان...
دسته گل نرگسی آورد...
و روی سینه ی پیر گذاشت...
پیــــــــــــر...
نفس عمیقی کشید...
و جان داد...
هنگام جان سپردن
چشمم هنوز باز است
شاید تو را ببینم...
بی آرزو بمیرم...
همه ی فکر و ذکرش این بود...
که عروسی اش...زمستان باشد...
همه میگفتند...
آخر چرا...
جوابی نمیداد...
شب عروسی...
همه دیدند...
که عروس...
دسته گل "نرگس" دارد...
در آخر...
یه خواهش دارم...
شب نیمه ی شعبان...
رو احیــــــــــا بگیریم...
و تنها دعامون...
تنها دعامون...
ظهـــــــــــــور آقامون باشه...
فقط همین یک شب...
هیچ چیز دیگه نه...
حتی اگر حاجت اضطراری داریم...
خواهش میکنم...
فقط...
تعجیل در فرج رو بخوایم...