ادای دین به نام دهمین ستاره...
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
گاهی بعضی سالهای عمرت انگار باید بگذرند...
تا خیلی چیزها دستگیرت شود...
اصلا بعضی سالها کلی تجربه دارند برایت...
و دیگر نگران نمیشوی از بالارفتن سنت...
خدا را شکر میکنی...که بعضی سالها گذشت...
خدا را سجده میکنی...که بعضی سالها...بر تو گذشت...
بعضی سالها که گرچه یک سال بود ولی چندین سال بزرگترت کرد...
خدا را سپاس بابت همه آن سالها...
+ و تو همچنان آرزوی منی..." مهــــــــــدی جان "...
+ امام علی النقی علیه السلام : افسوس کوتاهی کارهای گذشته را با تلاش در آینده جبران کنید.
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
هر جـــــــای این دنیا که جایم خالـــــــی باشد...
باشد...
خیالی نیست...
فقط...
گوشه ای از قلبتان...آقـــــــــا...
گوشه ای...
برای این به فقط نام منتظری که گاه گاهــــی دلش پر میزند برای لبخندتان...
فقط...جایم در قلـــــــب شما...خالی نباشد...
همین...
+ هرجای دنیایی دلم اونجاست...
+ ولا تخلنی من تلک المواقف الکریمه و المشاهد الشریفه...
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
بیست و پنج سال...
تیغ در گلو...
بیست و پنج سال...
خار در چشم...
و فردا سحــــــــر...
تیغ جهل...
فرق "حــــــق" را میشکافد...
و عده ای چشمهایشان تازه باز میشود...
مگر "علــــــــی علیه السلام " نماز هم میخواند؟؟؟
این روزها...
کودکان غزه...
آرام ندارند...
چقدر جای دست پدرانه ی مولا خالیست...
دیده بگشا...
ای پس از سوءالقضا...حسن القضا...
بهت نگاهشان را ببین...
و بیشتر بخوان(+)
+ امام علی النقی علیه السلام:
لو سَلَکَ النّاسُ وادِیاً وسیعاً لَسَلَکْتُ وادِی رَجُلٍ عَبَدَ اللهَ وَحْدَهُ خالصاً؛ (بحارالانوار،ج67، ص112)
اگر مردم به راههای گوناگون روند، من به راه کسی که تنها خدا را خالصانه میپرستد، خواهم رفت.
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
بانو جان...
سبک بالانه پر کشیدی...
از میان این زمینیان...
و آشیان گزیدی در قصری از زمرد...
که نویدش را شنیده بودی...
از روح و روانت...
پیامبر مهربانیها...
+رسول خدا صلی الله علیه و آله: مثل خدیجه پیدا نخواهد شد. خدیجه در آن هنگام که مردم مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق نمود، و مرا با ثروت خود براى پیشرفت دین خدا یارى نمود. خدا به من دستور داد خدیجه را به قصر زمرّدى که در بهشت دارد و هیچ رنج و زحمتى در آن نیست بشارت دهم.
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
ما را به لذت ناپایدار چه کار؟
به خدا دوست دارم که بستر آسایشم را بر خارهای جانگزای بیابان بگذارم...
و شب همه شب بر آن بالین ناهموار بیدار بمانم...
راضیم که مرا با زنجیر آهنین سخت ببندند...
و در همان کوه و دشت بر سنگ و خاک بکشانند...
ولی...
هرگز رضا نیستم که دلی از کردار من آزرده...و خاطری پریشان گردد...