۲۷ آبان ۹۲ ، ۱۴:۴۸
امان از دل زینب...چه خون شد دل زینب....
خداحافظی با برادر چه سخت است
سخت است
پر و بالِ بسته دویدن چه سخت است
سخت است
به موی سپید و دل نا امید و به اشک مَدید
تو را غرق خون،بی سر و دست دیدن چه سخت است
سخت است
بگفتم که زیبا تر از تو ندیدم،برادر
گلوی پر از خون و زیبا ندیدن چه سخت است،سخت است
کوچکترین منتظر
+صلی الله علیک یا مظلوم،یا اباعبدالله،روحی فداک....
+حضرت زینب کبری(س):ما رایت الا جمیلا...
تا دهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه .
دست کردم تو آکواریوم درش آوردم .
شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پرید...ن .
دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو .
اینقده بالا پایین پرید خسته شد و خوابیـــد .
دیدم بهترین موقع است تا خوابه دوباره بندازمش تو آب.
...
الان چند ساعته بیدار نشده یعنی فکرکنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده و خودشو زده به خواب... .
این داستان رفتار بعضی از آدم هایی است که کنارمونند.
دوستشون داریم و دوستمون دارند
ولی ما رو نمی فهمند و فقط تو دنیای خودشون دارند بهترین رفتار را با ما می کنند...!