۱۱ دی ۹۲ ، ۰۷:۰۹
ضامن آهو رضا (ع)
قبل تر ها...امام رضا (ع) هرسال دعوتم میکردند...
چند سالی ...اما...خبری نبود...
و من مشتاق تماشای گنبد طلای امام رضا بودم....که گهگاهی از پشت شیشه ی تلویزیون...اشک کُشم میکرد...
دلتنگی بود و دلتنگی...
حرم را که میدیدم دیگر نمیتوانستم خودم نبودم و این اشک بود که دلتنگی ام را فریاد میزد...
تا اینکه...یک پیامک...
شماره ی تلفنی بود...که باید زنگ میزدم چون صاحبش آن سمت خط منتظرم بود....
زنگ زدم...
صدای آقایی پیچید توی گوشم...
ترسیدم و قطع کردم...
و بعد...فکر...کسی که این پیامک را زده که بد من را نمیخواهد...
دوباره زنگ زدم...
و گوش دادم...
اللهم صل علی علی ابن موسی الرضا المرتضی............
شوکه شده بودم...باورم نمیشد...
صدای داخل صحن را با عمق جانم نفس میکشیدم....
و اندکی بعد...مشهد بودم...
دلچسب ترین مشهد عمرم...
شهادت امام رئوف تسلیت باد....
۹۲/۱۰/۱۱
منم تجربه اش کردم...