*روز اول گذشت و نرفتی... روز دوم هم هنوز می توانستی بروی اما نرفتی و ماندی... روز سوم دیگر رفتنت دست خودت نیست! باید بمانی! واجب است که بمانی ... تا امروز خودت می خواستی که بمانی ولی امروز صاحب خانه می خواهد که بمانی روز سوم روز "نمک گیرها"ست ...
*چه زیباست این بندهاو محدودیت ها و چه آزاداست معتکف ! آزادی معتکف در عین محدودیت ها و محرومیت هاست... آزادی ای که حتی تورا اذن خروج از "حریم امن" هم نمی دهد ...! برای آزادی باید محدود شد ... "حر" اگر خود را محدود شیعه گی حسین (ع)نمی کرد ؛ "حر" نمی شد !
*آخرین نفرها می روند و کم کم مهمانی تمام می شود چشمانش خونین است به رنگ بیرق ابا عبدالله و دلش تکه تکه و مجروح تر از مَشک ِ اباالفضل العباس ....! نگاهی به گنبد می کند و بغض آلوده می گوید : هوای ِ"دل جامانده ها"را هم داشته باش ! و می رود ....
التماس دعای خیر
پاسخ:
پاسخ: سلام.خیلی زیبا بود... ممنونم... نمیدونم توفیقش نصیبم میشه یا نه... محتاجیم به دعا...
اعتکاف نوشت :
*روز اول گذشت و نرفتی...
روز دوم هم هنوز می توانستی بروی اما نرفتی و ماندی...
روز سوم دیگر رفتنت دست خودت نیست!
باید بمانی!
واجب است که بمانی ...
تا امروز خودت می خواستی که بمانی ولی امروز صاحب خانه می خواهد که بمانی
روز سوم روز "نمک گیرها"ست ...
*چه زیباست این بندهاو محدودیت ها و چه آزاداست معتکف !
آزادی معتکف در عین محدودیت ها و محرومیت هاست...
آزادی ای که حتی تورا اذن خروج از "حریم امن" هم نمی دهد ...!
برای آزادی باید محدود شد ... "حر" اگر خود را محدود شیعه گی حسین (ع)نمی کرد ؛ "حر" نمی شد !
*آخرین نفرها می روند و کم کم مهمانی تمام می شود
چشمانش خونین است به رنگ بیرق ابا عبدالله
و دلش تکه تکه و مجروح تر از مَشک ِ اباالفضل العباس ....!
نگاهی به گنبد می کند و بغض آلوده می گوید :
هوای ِ"دل جامانده ها"را هم داشته باش !
و می رود ....
التماس دعای خیر