قربت...
هروقت نام "مهدی" را میشنوم
یا به زبان می آورم
دلم آتش میگیرد
بغضی ته گلویم جا خوش میکند
و اشک....
خوب میفهمم هرگاه نزدیکترم
اشک و آهم بیشتر است
امان از روزهای دوری...
خدایا "قربت "را نصیبمان کن...
به حق خودش...
آمین...
هروقت نام "مهدی" را میشنوم
یا به زبان می آورم
دلم آتش میگیرد
بغضی ته گلویم جا خوش میکند
و اشک....
خوب میفهمم هرگاه نزدیکترم
اشک و آهم بیشتر است
امان از روزهای دوری...
خدایا "قربت "را نصیبمان کن...
به حق خودش...
آمین...
جایی نوشتم:
آرزوهایتان را بنویسید...
هیچ کس ،هیچ چیز ننوشت...
یک نفر اما،همه چیز را نوشت:
"خدایا،آقایم را برسان"
بهترین جای دنیا
هر جایی میتواند باشد
تنها یک شرط دارد
آن هم حضور شماست...
فردا روز عرفه است...
ما رو فراموش نکنید...
و یادتون باشه که اولین و آخرین دعاتون ظهور هرچه زودتر آقامون باشه....
از این مطلب هم دیدن کنید،بسیار زیباست...
ولی به هر دختر چادری که میرسید با تعجب نگاهش میکرد و هزار سوال ذهنش را پر میکرد
که چرا چادر؟
نتوانسته بود با چادر کنار بیاید
حجاب داشت،ولی چادر نداشت...
هفته ها گذشت...
و روز موعود رسید...
وقتی وارد دانشکده شد و از کنار دوستانش گذشت
هیچ کس او را به جا نیاورد
هیچ کس "سارا" را نشناخت
....................سر کلاس ...........

هرقدر هم محکم ببندیش،باز هم چکه میکند...
درست مثل چشمان گرسنه ی مردهای فقط به ظاهر مردی که دیگر برایشان فرقی نمیکند
محجبه باشی یا بی حجاب....
فقط بلدند نگاه کنند...
به گمانم اگر چشمانشان را بگیری بمیرند...
حرفی دارم...
تنها چند کلمه....
حرف که نه،یک عهد است
از این پس...
عهد میبندم
دعای تحویل سالم...
دعای دلشکستگی هایم...
دعای پنجره فولادم...
دعای سجده هایم...
دعای قنوتم...
دعای زیر گنبد سیدالشهدایم...
دعای زیر ناودان طلایم...
فقط و فقط فرج شما باشد...
میدانم که شما هم برای من دعا میکنید
و من آمین میگویم
شما هم دعای مرا آمین بگویید...
اجابت میشود...
چه معامله ی خوبی شد...
دو سر سود...
عینک آفتابی میزنی
تا چشمانت را نزند...
کرم ضد آفتاب میزنی
تا پوستت نسوزد...
بوی بدی که به مشامت برسد،فوری دستت را میبری جلوی بینی ات تا مبادا اذیت شوی...
.....................
فقط مانده ام این همه نگاه مسموم را چگونه تاب می آوری؟؟؟!!!