سایه سر...
حسین علیه السلام
همه جا سایه سر است...
چه در خیمه....
چه...بالای نیزه...
+
خورشید روی نیزه...
سلام علیک...
حسین علیه السلام
همه جا سایه سر است...
چه در خیمه....
چه...بالای نیزه...
+
خورشید روی نیزه...
سلام علیک...
از امشب...
اشک میشود...
مشق شبمان...
میان گریه های با معرفتتان...
التماس دعا...
بـسـم ربـــــــــ الـنـقـــــــــﮯ عـلـیـهـ الـســــلام
بچه دار نمیشد...
نشسته بود و به کتابی خیره شده بود و...
هی آه میکشید...
کسی پرسید...
چی شده...
چرا هی آه میکشی؟؟؟
به چی خیره شدی؟؟؟
بدون اینکه چیزی بگوید...زیارت عاشورا را نشانش داد...
قسمتی که نوشته: بابی انت و امی...
پرسید:خوب چیه مگه؟؟؟
با بغض گفت:
من بچه ندارم...که یه روز بخونه...پدر و مادرم به فدات حسین جان...
هردو...آرام...با اشک...زیر لب...
بابی انت و امی یا حســـــــــــین...
ولادت شهید عشق...مبارک...
+امام علی النقی علیه السلام : نَحنُ الکَلِماتُ الَّتی لا تَنفَدُ ، لا تُدرَکُ فَضائِلُنا
امام هادى علیه السلام : ما کلمات (خدا) هستیم که پایان نمى پذیرد و فضیلتهاى ما درک نمى شود.
الدُنیا بحرٌ عمیق...
دنیا دریاییست...
بس عمیق...
میخواهی غرق نشوی...
کشتی نجات است...
حسین علیه السلام...
پ.ن:امام کاظم علیه السلام :لقمان پیوسته به پسرش مى
گفت : «پسرم ! دنیا دریاست و در آن ، گروه هاى بسیارى غرق شده اند . پس
باید کشتىِ تو در آن ، پروا کردن از خداى تعالى ، و پُل تو ایمان به خدا ، و
بادبان کشتى ات توکّل باشد ، تا ـ پسرم! ـ شاید نجات پیدا کنى ؛ هر چند من
گمان ندارم که نجات یابنده باشى .
پسرم ! چگونه مردم از آنچه وعده
داده شده اند ، نمى ترسند ، در حالى که هر روز ، از [عمر] آنان کاسته مى
شود ؟! و چگونه کسى که اجلِ پایان پذیرى دارد ، براى آنچه وعده داده شده ،
مهیّا نمى گردد ؟!
پسرم ! از دنیا به اندازه نیاز ، بر گیر و چنان در
آن وارد نشو که به آخرتت زیان رسانَد ، و آن را چنان رها نکن که سربارِ
مردم شوى ، و چنان روزه بگیر که شهوتت را قطع کند و روزه اى نگیر که از
نماز ، بازت دارد ؛ چرا که نماز ، نزد خدا ، از روزه بزرگ تر است» .قصص الأنبیاء : ص 190 ح 238 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 416 ح 10 .
چشمانم را بستم...
و زیر لب زمزمه کردم:
السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیاره سیدالشهداء یرتجی...
حلقه ی اشک...چشمانم را پر کرد...
یا حضرت عبدالعظیم...میشود نامه ی کربلایم را مهر بفرمایی؟
دلم تنگ کربلاییست که ندیده ام و از زبان بقیه...بقیه ای که خوبند... وصفش را شنیده ام...
امام حسین جان...
شنیدن کی بود مانند دیدن؟؟؟
نسیم خنکی میوزد...
حجابها کنار میرود...
بوی سیب میپیچد...
گنبدی با پرچم سرخ نمایان میشود...
......................................................
اینها همه خیال بود...
خیال کردنش رایگان است...ولی یک دنیا می ارزد...
فقط کافیست چشمانت را ببندی...
بسم الله...
السلام علیک یا اباعبدالله...
دل تنگم آقا...
دیشب آخرین شب روضه...
و امروز آخرین روزش بود...
وداع سختی داشتم با عزاداری ها...(این قسمتش را با هق هق بخوانید)
خدایا ما رو به محرم،صفر سال بعد برسون...
تموم زندگیم مال حسینه...
همه دار و ندارم از حسینه...
بدونید ای جماعت روز محشر...
دو چشمونم به دنبال حسینه...
یاد محرم به خیر...
محرم رفت،اما من همانم...
تو اربابی و من غرق گناهم...
دعایی کن برایم سرور من...
رِسَم سال دگر هیئت،محرم...
بلند بگو آمین...
دلم نفس کشیدن میخواهد...
به گمانم هوای کربلا همینطور است؟؟؟
هان؟؟؟
آنهایی که کربلا رفته اید...بگویید ببینم هوای کربلا همینطور است؟؟؟
آخ...حسین جان...
دلم کربلا میخواهد...
آنهایی که باید می آمدند...آمدند
من ماندم...تنها ماندم...
دلم شما را میخواهد...
دلم...دلم میخواهد چشمش باز شود...چشم دل...
آقا....مگر جواب سلام واجب نیست؟؟؟
امسال با هرسال فرق دارد...
اما من هنوز همانم که بودم...
همان...دورافتاده....
حسین جان...حالم بد است...
دلم را شفا بده...دستم به قبه ات نمیرسد که زیرش باستم ودعا کنم...
کسی میگفت قبه که آن قبه ی ظاهری نیست...
حضور امام حسین یعنی استجابت دعا...
دلم را شفا بده...
من را از این منجلاب دنیا بیرون بکش...آقاجان...
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه