.‌‌..ببخش آقــــــــا

این وبلاگ بدون تایید امام زمان (عج) هیچ گونه اعتباری ندارد...

.‌‌..ببخش آقــــــــا

این وبلاگ بدون تایید امام زمان (عج) هیچ گونه اعتباری ندارد...

آخرین مطالب

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امیرالمومنین ع» ثبت شده است

۲۴ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۲۵

یا زهرا سلام الله علیها...

بانویم...

بهترین لباسش را به تن کرد...

رو به قبله...آرمید...

پارچه ی سپیدی روی خودش کشید...

و فرمود:

ساعتی بعد صدایم کن...

اگر جواب ندادم...حیدرم را خبر کن...

دل توی دلم نبود...

دلم میخواست هرلحظه...صدایش بزنم...

جوابم بگوید...

ساعتی گذشت...

صدا زدم...

ای وای من...

جواب نمیدهد...

ابوالحسن را  خبر کنید...

یک امشب را آرام...بدون درد...سپری کن...بانوجانم...

اشکهایم بدرقه ی راهت...بهترین من...

کوچکترین منتظر
۲۳ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۰۰

تقدیم به امیرالمومنینم...

خبر رسید...

زهرا سلام الله علیها را دریاب...

۳۰ قدم راه بود...

۳ بار با صورت بر زمین خورد...

فقط او بود که میدانست...

فاطمه کیست...

میدانست فاطمه...فاطمه است...

آجرک الله یا صاحب الزمان...

کوچکترین منتظر
۱۸ اسفند ۹۲ ، ۰۷:۰۳

تاب بازی...

دست از تاب بازی بکش...

اینقدر دل و فکرت را بین گذشته و آینده تاب نده...

"حال"  َت  را دریاب...

 

 
کوچکترین منتظر
۱۵ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۱۷

ولادت حضرت زینب (س) مبارک...

زینب...

زینِ اَب...

زینت پدر...

آری بانوی من...

زینت پدر بودی...که جز زیبایی ندیدی...

زینت پدر بودی و "صبر" را از پدر آموختی...

همان پدری که 25 سال خار در چشم و استخوان در گلو داشت...

و تو زینب "صبور" هستی...

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

سوریه....

جایی که وقتی بچه بودم...توصیف عروسک هایش را شنیدم و عاشقش شدم...

و حالا که دیگر بزرگ شده ام...همچنان آرزومند...اما نه به خاطر عروسک ها...

به خاطر پرچمی که نام علمدار دارد و محافظ حریم حرم است....

افسوس...

خدایا برسان مهدی فاطمه (س) را...

 

کوچکترین منتظر
۱۴ دی ۹۲ ، ۱۳:۲۵

جنگ...

گاهی دچار جنگ میشویم...

جنگی درون خودمان...

غوغایی درونمان به پا میشود...

بس نفسگیر...

جنگ بین نفس اماره و نفس لوامه یا همان خودمان...خود خوبمان...

بر سر دوراهی گناه و ثواب...

اماره میگوید برو...لوامه میگوید بمان...

شیطان هُلت میدهد...لوامه میکِشدت...

ناگهان....نسیمی میوزد...نسیم مِهر خدا...

چشمانت را میبندی...نفسی از عمق جان...لبخندی به خدا...پوزخندی به شیطان...

سرت را بالا میگیری...یک احترام به سمت خدا (همان سجده ی خودمان)...

و عقب گرد میکنی و میروی دنبال زندگیت...زندگی خوب و پرنعمتت...

+امیر مۆمنان على (علیه السلام) در دعاى صباح  مى فرماید:"و ان خذلنى نصرک عند محاربة النفس و الشیطان فقد وکلنى خذلانک الى حیث النصب و الحرمان"؛ اگر به هنگام مبارزه با نفس و شیطان از یارى تو محروم بمانم این محرومیت مرا به رنج و حرمان مى سپارد و امیدى به نجات من نیست.

+حضرت علی علیه السلام می فرماید:"المۆمن لایمسی و لا یصبح الا ونفسه ظنون عنده"مۆمن خصلتش این است: صبحی را به شام نمی برد و شبی را به صبح نمی آورد مگر اینکه نفسش مورد بدگمانی اوست، همیشه با یک نوع بدگمانی به نفس خود نگاه می کند، مثل آدمی که همسایه خائنی داشته باشد که به او اعتماد ندارد و دائما در فکر این است که این همسایه خیانتی نکند.

بیشتر بخوانید...

 

کوچکترین منتظر
خورشید غروب کرد...

ماه خانه نشین شد...

ستاره ها یکی پس از دیگری خاموش گشت...

و تاریکی همه جا را گرفت....

این الشموس الطالعه...

این الاقمارالمنیره...

این الانجم الزاهره....

اللهم عجل لولیک الفرج...


رحمهً للعالمین صلی الله علیه و آله و سلم به سوی عرش پر کشید...

همان مهربان بی آلایش...

همان دلسوز...که نزدیک بود جانش را بدهد برای هدایت....

همان همبازی بچه ها...

همان که جانش علی (ع) بود...

همان که جگرگوشه اش فاطمه (س) بود...

همانی که مظهر پاکی اش گل خوشبوی محمدیست...

همان که دختر را ریحانه میدانست...

پر کشید و رفت...

اللهم نشکوا الیک فقد نبینا....


و فاطمه (س) دیگر لبخند نزد...

بلور اشک بود که از چشمه ی جوشان چشمهایش میجوشید...

در این خاندان مظلومیت انگار به ارث میرسد...

آقاجانم...یا رسول الله..

این همه جان عزیزتان را برای هدایت این قوم به زحمت انداختید...

چه شد آقاجانم؟؟؟

کفران نعمت....شکستن نمکدان...

حتی صبر نکردند از میانشان بروید...

هنوز نرفته بودید...هنوز چشمان حسنین (ع) نگران شما بود...که شما را ....خاک بر دهانم...هذیان گو خواندند...

وصال نزدیک است...یاس (س) به زودی بین در و دیوار پرپر میشود....

و علی (ع) میماند و ۲۵ سال استخوان در گلو و خار در چشم...

اللهم عجل لولیک الفرج...

 

کوچکترین منتظر