.............
کاش خدا تحریمش را بشکند...
امام زمانمان زودتر بیاید...
اللهم عجل لولیک الفرج
دیگر سه نقطه ای نمیگذارم...
آخر...
حرف ناگفته ای باقی نمیگذارد...
مادرم میگوید...
چند صلوات هدیه کن به محضر حضرت نرگس خاتون سلام الله علیها...
..........................................................
خانوم جان...
آقایم را...پسرتان را...
گم کرده ام...
چندتا صلوات بفرستم...تا پیدایشان کنم؟؟؟
..........................................................
بهر ظهور حضرتش صلوات...هدیه به مادرشان...
پنجره اش را باز میکنم سمت جمکران...
نه در واقعیت...
خیال میکنم....
دیگر استاد شده ام در این خیال کردن ها...
..........................................................................
ایران جائیست که جمکران دارد...
دوستت دارم ایران....
دهه ی فجر مبارک...
خدا کند به همین زودی ها...دهه ی ظهور را جشن بگیریم...
آخ که چه جشنی میشود...
و بوی پیراهن یوسف (ع) در مشامش پیچید...
به گمانم چشمانم دارد سفید میشود....
دلم هوای بوی نرگس دارد....حسی می گوید...به همین زودی عطر نرگس همه جا را پر میکند...
مَتی نُغادیکَ وَ نُراوِحُکَ فَنُقِرُّ عَینا....(فرازی از دعای ندبه)
تا چه وقت صبح و عصر را در فراقت به سر آوریم تا چشم ما به جمالت روشن شود؟