بهترین جای دنیا...
بهترین جای دنیا
هر جایی میتواند باشد
تنها یک شرط دارد
آن هم حضور شماست...
بهترین جای دنیا
هر جایی میتواند باشد
تنها یک شرط دارد
آن هم حضور شماست...
حرفی دارم...
تنها چند کلمه....
حرف که نه،یک عهد است
از این پس...
عهد میبندم
دعای تحویل سالم...
دعای دلشکستگی هایم...
دعای پنجره فولادم...
دعای سجده هایم...
دعای قنوتم...
دعای زیر گنبد سیدالشهدایم...
دعای زیر ناودان طلایم...
فقط و فقط فرج شما باشد...
میدانم که شما هم برای من دعا میکنید
و من آمین میگویم
شما هم دعای مرا آمین بگویید...
اجابت میشود...
چه معامله ی خوبی شد...
دو سر سود...
وقتی کسی اذیتم کرده و من چیز پنهانی از او میدانم،اما به هیچ کس هیچ چیز نمیگویم
وقتی در مخمصه ای افتاده ام و دروغ چاره ی کارم هست،اما راستش را میگویم و دردسرش را به جان میخرم
وقتی دلم میخواهد کار بد کسی را تلافی کنم،اما میبخشمش
وقتی در بدترین شرایط سعی میکنم نیمه ی پر لیوان را دور نریزم و خدا را شکر میکنم
وقتی از حق ،هرکجا که هست سعی میکنم دفاع کنم
و خیلی وقتهای دیگر....
تنها،به یک چیز فکر میکنم
خدایم مرا نگاه میکند...
آقایم مرا میبیند....
و شاید لبخندی بزند
و چقدر دلم پر میکشد برای یک لبخندش....
تصور میکنم
روزی را که تکیه میزنید به کعبه
و ندا سر میدهید
"الا یا اهل العالم،انا المهدی"
میخواهم از خودم بپرسم
در آن لحظه اگر زنده باشم و آنجا
چه میکنم؟؟؟؟؟؟
چه میگویم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با خودم فکر میکنم
شاید بگویم:
"یا لیتنی کنت ترابا"
از سر خجالت....
+ پی نوشت: روی تو گل انداخت ز شرم گنه ما / ما از گل روی تو خجالت نکشیدیم
با یه پنجره
که بشینم پشتش
به شیشه ی خیسش نگاه کنم
بغض کنم و با شما حرف بزنم
گوله گوله اشکام بریزه رو صورتم و با شما حرف بزنم
کاش بارون بیاد...
اما دیری نپایید این خیال خوش
کسی نهیبم زد
نمیدانم که بود؟؟؟
هرچه بود از درونم بود....
حالا خیال خوشم چه بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راستش دلم یکهو هوای سر بند "یا زهرا "کرد
از آن قرمزهایش
.....
و بعد خیال خوشم شروع شد...
روز ظهور آقا را بافتم
سبز...........
از آن سربندهای "یا زهرا" به پیشانیم بسته بودم
قرمز....
خیال در رکاب بودن با آقا را بافتم.......
اما....
چیزی از درونم نهیب زد
که...هی!!!!!!!!! کجا رفتی؟؟؟؟
فکر میکنی که هستی؟؟؟؟
چقدر قبل از ظهور به فکر آقا بوده ای که همچین خیالی بافتی برای خودت؟؟؟؟؟؟؟؟
و من....
دیدم راست میگوید...
هرچه رشته بودم،پنبه شد
آهی کشیدم و قول دادم دیگر از این خیال ها نکنم....
پی نوشت: فاسئل الله الذی اکرم مقامک و اکرمنی بک ان یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله....(زیارت عاشورا)
همه بگید الهی آمین...
از خدا خواستم نگاهی بیاندازد
دوستی پرسید:چه میگویی؟
مگر خدا چشم دارد؟
یادم افتاد شما،"عین الله الناظره" هستید
گفتم:
آری!
نگاه خدا از چشمان مهدی(عج) میگذرد....
بارها شنیده بودم
"لذتی که در عفو هست در انتقام نیست"
وقتی به خاطر شما بخشیدم
لذتش را فهمیدم...